۱۳۹۴ مهر ۳, جمعه
۱۳۹۴ شهریور ۳۱, سهشنبه
پیوند
سیاوش کسرایی
از مجموعه شعر با دماوند خاموش
۵ اسفند ۱۳۰۵ اصفهان - ۱۹ بهمن ۱۳۷۴ وین
· هر خانه را دری است
· هر در به کوچه ای، لب خود باز می کند
· هر کوچه سرگذشت به دستآوریده را
· با پیچ و تاب در گلوی شاهراه ها
· آواز می کند
· از راه کوچه ها ست که هر تنگخانه ای
· با قلب شهرها
· پیوند نازکانه ای آغاز می کند
· غمخانه ام پر از
· آوازهای عشق
· اما دریغ، هر در این خانه بسته اند
· اما دریغ هر رگ این کو بریده اند
· پیوند ها همه
· یک جا شکسته اند
· در زیر سقف خویش و ز همسایگان جدا
· هر تنگدل ز روزنه ای مویه می کند
· من از کدام در،
· من در کدام کوه،
· من با کدام راه؟
پایان
ویرایش از تارنمای دایره المعارف روشنگری
طرح
· پیراهنش چو فلس
· تابیده بود با تن آتش گرفته اش
· او ماهی رمیده ای از موج شعله بود
· تنها نشست و دست تکان داد و چای خواست
· سیگار می کشید
· سیگار می کشید و به دریای دودها
· امواج شب گرفته گیسوی درهمش
· بی رنگ می شدند
· چشمش نمی دوید
· آن سبز سایه دار
· او منتظر نبود
· از گفتگوی و همهمه ی کافه دور بود
· محو چه چیز بود، تماشای لحظه ها؟
· برق نگاه آینه از کیف او دمید
· ماتیک تند او
· در باغ دست هایش و پر ریخت بر لبش
· بعد از کمی درنگ
· همچون نوار عطر خوشی از برم گذشت
· در پرده های دود
· تک قطره های گنگ پیانو هنوز هم
· از سقف می چکید.
پایان
ویرایش از تار نمای دایره المعارف روشنگری
ویرایش از تار نمای دایره المعارف روشنگری
۱۳۹۴ شهریور ۲۹, یکشنبه
دیوانگی
عکس از روزبه نوید سانفرانسیسکو 8/30/2015
سیاوش کسرایی
از مجموعه شعر با دماوند خاموش
۵ اسفند ۱۳۰۵ اصفهان - ۱۹ بهمن ۱۳۷۴ وین
. ای طفل شوخ چشم
. بنما مرا به علت ديوانگی به خلق
. سنگم بزن به هلهله دنبال من بيفت
. بر من روا بدار سخنهای ناپسند
. اما مخند بيهوده بر اشک من، مخند.
. بر اشک من مخند که اين اشک بي امان
. اشک ستوه نيست ز سنگ جفای تو
. اشکي است بر گرسنگی کوچه های شهر
. اشکی است بر برهنگی چشم های تو
پایان
۱۳۹۴ شهریور ۲۲, یکشنبه
گرمسیر
. عشق پرستو است
. عشق پرستوی پرگشا به همه سو است
. عشق پیام آور بهار دل آراست
. حیف که از سرزمین سرد گریزاست.
. عشق پرستوی پرگشا به همه سو است
. عشق پیام آور بهار دل آراست
. حیف که از سرزمین سرد گریزاست.
. روزی همراه بادهای بیابان
. بال سیاه، سپید سینه - پرستو
. می رسد از راه
. ولوله می افکند به خلوت هر کو.
. سر زده بر بامهای کاهگلی ما
. بال فرو می کشد به جستن لانه
. می ریزد پایه ای به قالب یک جان
. می سازد لانه با هزار ترانه.
. می آید، می رود، تلاش و تکاپوست
. مرغ هیاهوگر بهار، پرستوست.
. روزی هم در غروب سرد که روید
. لاله پرگسترکرانه مغرب
. چلچله ها می پرند از لب این بام
. بال کشان دور می شوند از این شهر
. داغ سیه می نهند بر ورق شام.
. قلب من ! ای گرمسیر مهر پراکن
. پنجره بگشا به باغ درهم پاییز
. بگشا! بال و پری به تاب و تکاپوست
. بگشا ! بگشا ! یکی فسرده پرستوست.
پایان
۱۳۹۴ شهریور ۱۹, پنجشنبه
آوازی از پنجره ماه
سیاوش کسرایی
از مجموعه شعر با دماوند خاموش
۵ اسفند ۱۳۰۵ اصفهان - ۱۹ بهمن ۱۳۷۴ وین
. آدم!. ای رفته از بهشت
. ای مانده در زمین
. عریان و پاک و باکره و تفته مانده ام
. هان برشو و ببین!
. تا اوج قله هاش همه خواهش است و بس
. این سینه ها در آرزوی بارور شدن
. وین ساقه های سنگ ستم می کشند سخت
. از جان خشک خویش و غم بی ثمر شدن.
. دیری است یاوه مانده و بی تاب و بی قرار
. نه خنده می زنم
. نه گریه می کنم
. بگرفته در گلوی من آواز چشمه سار.
. بی کاکل گیاه هوس، بی نسیم عشق
. بی حاصل است مزرعه سبز ماهتاب
. بیهوده است جنبش گهواره های موج
. بی رونق است جلوه آیینه های آب.
. بر گونه های من
. شط، گیسوان خویش پریشان نمی کند
. وین آسمان خشک
. بسته است در نگاهم و باران نمی کند.
. در هر کران من
. خالی است جای تو
. اینجا نشان معجزه دستهات نیست
. اینجا نشانه نیست هم از جای پای تو.
. تنها نمی تپد دل من از جدایی ات
. شب را ستاره هاست
. زین زرد گونه ها،
. آدم!
. کوته مکن نوازش دست خدایی ات.
. شبها در آسمان
. - در این حرمسرای نه سلطانش از ازل -
. چشم هزار اختر دیگر به سوی توست
. وین پچ پچ همیشگی دختران بام
. در هر کنارگوشه، همه گفتگوی توست.
. آدم!
. بیرون شو از زمین
. چونان که از بهشت
. تو دستکار رنجی و پرورده امید
. راحت بنه! گریز دگر کن ز سرنوشت.
. حوا هووی پاکدل آفرینش است
. با او بیا به راه
. با او بیا که عشق دهان واکند به شعر
. کآواز او ز پنجره ماه دلکش است.
پایان
ویرایش از تارنمای سیاوش کسرایی
۱۳۹۴ شهریور ۱۸, چهارشنبه
باور
سیاوش کسرایی
از مجموعه شعر با دماوند خاموش
۵ اسفند ۱۳۰۵ اصفهان - ۱۹ بهمن ۱۳۷۴ وین
• باور نمی کند دل من مرگ خویش را
• نه نه من این یقین را
• باور نمی کنم
• تا همدم من است نفس های زندگی
• من با خیال مرگ دمی سر نمی کنم
• آخر چگونه گل خس و خاشاک می شود
• آخر چگونه این همه رؤیای نو نهال
• نگشوده گل هنوز
• ننشسته در بهار
• می پژمرد به جان من و خاک می شود
• در من چه وعده ها ست
• در من چه هجرها ست
• در من چه دست ها به دعا مانده روز و شب
• اینها چه می شود؟
• باور کنم که آن همه عشاق بی شمار
• آواره از دیار
• در کوره راه ها همه خاموش می شوند؟
• باور کنم که دخترکان سفیدبخت
• بالای بام ها و کنار دریچه ها
• بی وصل و نامراد
• چشم انتظار یار، سیه پوش می شوند
• باور کنم که دل
• روزی نمی تپد
• بی آن که سر کشد گل عصیانی اش ز خاک؟
• نفرین بر این دروغ
• دروغ هراسناک
کاری از روزبه نوید
• تا رهروان سرخوشی از آن گذر کنند
• پیغام من به بوسه لب ها و دست ها
• پرواز می کند
• باشد که عاشقان به چنین پیک دوستی
• یک ره، نظر کنند
• در کاوش پیاپی لب ها و دست ها ست
• کاین نقش آدمی
• بر لوحه زمان
• جاوید می شود
• و این ذره ذره گرمی خاموش وار ما
• یک روز بی گمان
• سر می زند ز جایی و خورشید می شود
• تا دوست داری ام
• تا دوست دارمت
• تا اشک ما به گونه هم می چکد ز مهر
• تا هست در زمانه یکی جان دوستدار
• کی مرگ می تواند
• نام مرا بروبد از یاد روزگار؟
• بسیار گل که از کف من برده است باد
• اما من غمین گل های یاد کس را پر پر نمی کنم
• من مرگ هیچ عزیزی را
• باور نمی کنم
• می ریزد عاقبت
• یک روز برگ من
• یک روز چشم من هم در خواب می شود
• ز این خواب، چشم هیچ کسی را گریز نیست
• اما درون باغ
• همواره عطر باور من در هوا پر است
پایان
ویرایش از تار نمای دایره المعارف روشنگری
غزل برای درخت
با صدای شاعر
https://m.youtube.com/watch?v=tghn42lwIVY&feature=youtu.be
سیاوش کسرایی
از مجموعه شعر با دماوند خاموش
۵ اسفند ۱۳۰۵ - ۱۹ بهمن ۱۳۷۴
از مجموعه شعر با دماوند خاموش
۵ اسفند ۱۳۰۵ - ۱۹ بهمن ۱۳۷۴
. تو قامت بلند تمنايي اي درخت!
. همواره خفته است در آغوشت آسمان
. بالايي اي درخت!
. دستت پر از ستاره وچشمت پر از بهار
. زيبايي اي درخت!
. دستت پر از ستاره وچشمت پر از بهار
. زيبايي اي درخت!
. وقتي كه باد ها
. در برگ هاي در هم تو لانه مي كنند
. وقتي كه باد ها
. گيسوي سبز فام تو را شانه مي كنند
. غوغايي اي درخت!
. وقتي كه چنگ وحشي باران گشوده است
. در بزم سرد او
. خنيانگر غمين خوش آوايي اي درخت!
. در زير پاي تو
. اينجا شب است و شب زدگاني كه چشمشان
. صبحي نديده است
. تو روز را كجا
. خورشيد را كجا
. در دشت ديده غرق تماشايي اي درخت!
. چون با هزار رشته تو با جان خاكيان
. پيوند مي كني
. پروا مكن ز رعد،
. پروا مكن ز برق كه بر جايي اي درخت!
. سر بر كش اي رميده كه همچون اميد ما
. با مايي اي يگانه و تنهايي اي درخت!
پایان
اشتراک در:
پستها (Atom)